ضرورت داشتن، طرف احتیاج بودن، لازم بودن، واجب بودن، بایسته بودن، بایستن، وایست، باییدن، برای مثال چمن خوش است و زمین دلکش است و می بیغش / کنون به جز دل خوش هیچ درنمی باید (حافظ - ۴۶۸) سزاوار بودن
ضرورت داشتن، طرف احتیاج بودن، لازم بودن، واجب بودن، بایسته بودن، بایِستَن، وایِست، باییدن، برای مِثال چمن خوش است و زمین دلکش است و می بیغش / کنون به جز دل خوش هیچ درنمی باید (حافظ - ۴۶۸) سزاوار بودن